هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

جشن روز کودک

سلام چهارشنبه بردمتون با کمک خاله جشن روز کودک در برج میلاد کلی ازتون عکس گرفتند مراسم خوبی نبود وحوصله تون سر رفت واتش سوزاندید فقط کم مانده بود برید بالایی سن وشما هدایایی را به رسم تقدیر اعطا کنید عمو وپورنگ وامیر محمد امدند وچند تا هم اهنگ خواندند وبا ما هم مصاحبه کردند از شبکه خبر ود  ایی فرازامد دنبالمون برگشتیم خونه  وپنچشنبه باهم رفتیم باشگاه تماشا که بابایی امد کمکم وشما وروجکها البته انصافا پسر ها رس مون کشیدید خیلی شیطون شدید جشنش دوست نداشتم با وجود گرفتن کلی پول از حضار خیلی گدا بازی بود ومراقبین که خودشون فقط در حال بزن وبرقص بودند ولی شما برای اولین بار شعبده باز دیدید وکلی ذوق کردید وخندید وبه قول خودتون خوش گذشت یک خانمی هم...
19 13

پاییز نامه دو

سلام ما از مسافرت برگشتیم  دوشنبه به اتفاق مامان عزیزم و وبابایی راهی شدیم بعد از یک مدت چند روز فوق العاده داشتیم وخیلی خوش گذشت وشما هم بچه هایی خیلی خوبی بودید واذیت نکردید . البته که تصور اذیت نشدن با شماها تصور محالی ولی اذیت کردناتون می توانم بگم قابل تحمل بود باید از نازی وناصر تشکر کنم که میزبان عالی بودند وعلارغم خرابکاری های فراوان صداشون در نیامد وسنگ تمام گذاشتند  وهمچنین از عماد ویسنا که با تمام دست ودلبازی تمام اسباب بازیها واطاقشون با شما شریک شدند..بعداز سالها به اتفاق شما رفتم خونه مادر بزرگم خانه ای که تمام در ودیوارش بوی خاطرات بچگیم می داد مدتها بود که دلم هوای اون خونه قدیمی بااون حیاط باصفا وسر دابه اش واطاقهای تودر ت...
27 13

پاییز نامه 3

سلام روززها از پی هم دوانند وشما هم به لطف خدا بزرگ وشیطونتر . بعداز برگشتن از تبریز تصمیم گرفتم دوباره از شرکتی که همیشه پرستار می گیرم براتون پرستار بگیرم چون من عملا زندانی خونه شدم وبه هیچ کارم نمی رسم .ولیکن ایندفعه سه روز در هفته چون دلم نمی خواهد هر روزه یک نفر بینمون باشه من مادریهام وخنده هامون ودعواهامون داد وبیدادمون وعاشقانه هامون خیلی دوست دارم .وخدارا شکر که این دفعه زیاد طول نکشید ودومین شخصی که معرفی شد به نظر دختر خوبی امد وداره دوره ازمایشیش می گذراند سنش کمه وبیست وهفت سالش ولی شش سال که پرستار کودک من فکر می کردم هانا خیلی اذیت کنه که توانست خوب ارتباط بگیره کوشا فقط گاهی اوقات می گه من پرستار توپول می خواهم حالا چرا نمی...
3 13

درد ودل

وقتی داشتم غبار اینه را پاک می کردم کمی مکث کردم وخودم دیدم خودی را دیدم که موهایی سفیدش حکایتها داشت وبه رسم این چند سال بافته شده بود چشمانی ر ادیدم که نه پف کرده بود ونه قرمز بود عادت کرده بود به نخوابیدن های این روزگار دستانی را که غریبه شده اند  بادستکش  این روزگار .سختیها وخوشیها واشگ ها ولبخندهام تداعی می کنه .راستش  اروم نشستم وگذاشتم رد پای اشگ بر روی گونه ام خود نمایی کنه یادمه من شمارا ابستن بودم وسرخوش به دنبال نق های خاله زنکی که نازی بیا تهران حوصله ام سر امد ونا غافل در سحرگاه یازدهم محرم شما فرشته های عجول عزم زمینی شدن کردید ومرا باسخت ترین ازمون زندگیم رودرو .روزگار سختی بود روزگاری که من باخود تمرین نیافتادن می کردم در...
4 13

تقویم قمری

امروز اغاز زندگی شماست امروز اغاز سر مستیهایی ماست به قمری فرشته های کوچکم تولدت مبارک دنیا را براتون شاد شادارزو می کنم سجده شکر می گذارم در برابر خداوندی که مرا لایق مادری شما دانست وزیباترین گلهای بهشتی را به رسم امانت به دست من سپرد باشد که پاسدار خوبی باشم امید دارم فرشته های خداوند مراقب ومحافظتون باشد در تمام مراحل زندگیتون دوستون دازم  تولد تون مبارک فرشته های مامان تنتون سالم لبتون خندون اقبالتون بلند باشه ...
12 13